کد مطلب:140332 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

صف آرایی دوم و حمله مکرر لشگر کفرآئین به لشگر امام
محمد بن ابیطالب می گوید:

فما بقی من اصحاب الحسین علیه السلام احد الا اصابه من سهامهم از اصحاب امام حسین علیه السلام كسی باقی نماند مگر آنكه بواسطه اصابت تیرها زخمدار و مجروح بود و چون تعداد نفرات یاران امام علیه السلام اندك بود شهادت شهداء خیلی نمایان و آشكار بود و از لشگر كوفه و شام اگر چه تعداد كشته شدگان بسیار بود ولی بواسطه كثرت جمعیت فقدان آنها هیچ نمایان و ظاهر نبود.

باری آنچه از اصحاب و یاران امام علیه السلام باقی مانده بودند جملگی زخمدار، خسته و تشنه بوده ولی در عین حال با كمال قوت در جلوی خیام دو مرتبه صف


بستند، میمنه و میسره را آراستند از آنطرف لشگر عمر بن سعد وقتی دست از مقاتله كشیدند چندان مكث نكردند بلكه فقط به مقداری كه مراكب خود را سیراب كرده زره و سلاح خود را تصفیه و تسویه نموده و رفع خستگی و تشنگی كنند تأمل كرده سپس برای بار دوم صفوف خود را آراستند و مانند سیل كه از كوهساری جاری شود بطرف خیمه های امام علیه السلام حركت كردند و دوباره شروع به تیراندازی كردند.

مرحوم صدوق در امالی می نویسد:

امام علیه السلام در آن روز پنجاه و هفت سال از سن مباركش گذشته بود، حضرت در آن حال غیر قابل توصیف محاسن مبارك را بدست گرفته بود و می فرمود:

غضب الله علی الیهود حین قالوا عزیز ابن الله و اشتد غضب الله علی النصاری حین قالوا المسیح بن الله و اشتد غضبه علی هذه العصابة الذین یریدون قتل ابن نبیهم.

حاصل كلام آنكه: چندین مرتبه غضب خدا بر خلایق شدید شد:

یك مرتبه وقتی بود كه یهود عزیز را پسر خدا خواندند و دفعه دیگر زمانی بود كه نصاری مسیح را فرزند خدا دانستند و امروز هم غضب خدا شدید شد كه این قوم اراده كشتن و بخون آغشتن پسر پیغمبر خود را كردند.

مرحوم شیخ در ارشاد می نویسد:

در همین حال ناپاكی از بنی تمیم كه او را عبدالله بن خوزه می گفتند از لشگر عمر سعد جدا شد و بطرف خیام امام علیه السلام حركت كرد از عقب سر سپاه عمر بر او بانگ زده و گفتند: ای اجل برگشته به كجا می روی آیا به شجاعت خود می نازی كه این گونه متهورانه جلو می روی؟! مادرت به عزایت بنشیند.

در جواب گفت: انی اقدم علی رب رحیم و شفیع مطاع.

امام علیه السلام فرمودند: این شخص كیست؟


محضر مباركش عرض كردند: این عبدالله بن خوزه است.

حضرت سر به آسمان بلند كرده و به درگاه الهی عرضه داشت: اللهم جره الی النار.

خدایا این سركش را بسوی آتش بكشان.

هنوز سخن در دهان مبارك امام علیه السلام بود كه اسب سركشی كرد و به جست و خیز درآمد و آن ناپاك را میان نهر خشك از زین سرنگون كرد بطوری كه پای چپ در ركاب و پای راستش در هوا ماند مركب شیهه كنان آن قدر لگد به سر و صورت و شكم آن بدعاقبت زد كه استخوانهای سر و صورت و بدنش شكست در این اثنا مسلم بن عوسجه با شمشیر ضربتی به كمرش نواخت و او را به جهنم روانه ساخت، لشگر كوفه از ترس نفرین امام علیه السلام دیگر جرئت جسارت و بی حرمتی نكردند و احدی تاب قدم گذاردن به میدان را نداشت عمر سعد ملعون چون چنان دید در غضب شد شروع كرد به لشگر دشنام دادن و گفت:

چرا به حرب اقدام نمی كنید و بمیدان نمی روید مگر از این جماعت اندك كه همه خسته و مجروح و گرسنه و تشنه اند بیم و هراس دارید؟

لشگر از تحریص و ترغیب آن ناپاك دلگرم شده بناگاه یورش و حمله آوردند عمرو بن حجاج كه سردار میمنه بود سواران سمت راست را فرمان داد كه بر میمنه لشگر امام حمله كنند زهیر دلیر كه سردار میمنه سپاه امام علیه السلام بود دید اگر این گروه انبوه با این حال به میمنه حمله كنند كار لشگر در طرفة العینی ساخته می شود لذا صلاح دید كه خود و نفراتی كه در تحت فرمایش بودند جملگی از مراكب پیاده شده و دم لشگر را بگیرند و نگذارند كه پیش بیایند لذا بفرمان آن ارجمند همگی به سر زانو نشستند و نیزه ها را بدست گرفته و در مقابل چشم مركبان دشمن قرار دادند، چشم اسبان كه به تیزی نیزه ها می افتاد رم می كردند و قدم پیش نمی گذاردند غریو از هر دو سپاه برآمد و تمام انگشت تحیر به دندان گرفتند كه این چه تمهید و


چه تدبیری است كه این جماعت قلیل با این تدبیر جلو انبوه لشگر را باین سادگی مهار كنند بفرموده مرحوم علامه قزوینی در ریاض این از جمله اعاجیب محاربات بود كه زهیر دلیر اعمال كرد و الی اكنون از گذشته و آینده كسی چنین محاربه ای نه دیده و نه شنیده است.

باری عمرو بن حجاج چون مار زخم خورده بر خود پیچید و بانگ بر لشگر زد و گفت:

ای بی حمیت مردم، من را رسوا و خود را ذلیل و خوار كردید این گروه جماعت اندكی بیش نیستند به یك حمله می توانید ایشان را زیر سم اسبان خورد و نرم كنید چرا معطل مانده اید.

لشگر بی نام و نشان بار دیگر مهمیز بر اسبان زده و آنها را به جلو راندند و مراكب اصلا قدم از قدم برنداشته و همچنان بحالت وحشت و رم بجای خود ایستادند.

عمرو بن حجاج بار دیگر خجل و منفعل شد و بدین ترتیب باد نخوت از مغز سرش بدر رفت و با كمال سرافكندگی و خواری و ذلت از معركه قتال رو برگرداند.

مرحوم مفید فرموده:

همینكه لشگر عمرو بن حجاج پشت به سپاه امام علیه السلام كردند بطور جنگ و گریز خود را به عقب كشانده و بدین ترتیب عقب نشینی نمودند اصحاب و یاران امام علیه السلام كه حال را بدین منوال دیدند از فرصت استفاده كرده نیزه ها را به زمین گذارده به چابكی تمام تیرها به چله كمان نهاده لشگر عمرو را تیرباران كردند و جمع كثیری را به خاك مذلت انداختند و باقیمانده لشگر به صف خود بازگشتند و اصحاب امام علیه السلام بر اسبهای خود نشسته با یك دنیا وقار و عزت و سرافرازی صف خود را دوباره منظم كردند